کاروان

گزارشی از نمایشگاه ( روز دوم و سوم )

روز اول افتضاح بود . همسرم گفت : خیط ! و خندیدیم ....... گالری دستگاه پخش موسیقی نداشت . همه جا سوت و کوربود البته گفتند داریم !  اما خراب شده  گذاشته ایم  تو انبار ..... باید خودتان بیارید وبا خودتان ببرید .  تعجب آوربود درآن همه تشکیلات هنری و سینمایی و عکاسی و آمفی تئاتر ودفتر تبلیغات جور به جور به قول خودمان  !  ......   روز دوم با یک ضبط صوت قدیمی  خودم و مقداری کاست بدون کلام  و آرام فضا را از حالت سکوت درآوردم . ساختمان مجتمع را طوری ساخته اند که بنابه گفته مدیر چون مهندس آن  " یزدی  "  بوده  مجتمع سینمایی آذربایجان را مطابق آب و هوای  یزد  ساخته است !  چندین بار در راهروهای تنگ آن گم شدم و دوباره دیدم سرجای اولم می چرخم . نمایشگاه نقاشی جایی  در زیرزمین بود .  یاد  "  ژول ورن "  با ماجراهای عجیبش بخیر   !   چندروز  ژول ورن شدن هم تنوع بود .... البته بازدیدکنندگان هم به زور یا از پاگردها می آمدند یا از پله هایی که معمولا پله های اضطراری هستند . انگار توی چاه ویل بودم . با آمدن  داوود  تمام این دلتنگی ها بادهواشد و رفت . بعداز سالها از پشت ضخیم خاطرات انگار در کولاک ذهنم بهار آمد !

گل زیبای  " اسرا " را که روز اول آورده بود  بو می کنم .... بوی سپاس از همه میداد . از همه  ژول ورن ها ...... !

 

                                ******

+   کبرا پورپیغمبر ( آذر ) ; ۱٢:٤٠ ‎ق.ظ ; ۱۳٩٠/٩/۱٢

design by macromediax ; Powered by PersianBlog.ir